برای استفاده از امکانات آموزشی شاه آزمون، مثل ذخیره آموزش ها، مشاهده همه آموزش ها، جعبه لایتنر و ... ابتدا در يادگيري 504 - هفته 36 ثبت نام کنید و از پنل کاربری شروع به آموزش کنید.
Quick; hurried; not well thought out
سريع، شتاب زده، خوب روي آن فکر نشده است
A hasty glance convinced him that he was being followed.
نگاهي شتابزده او را متقاعد کرد که تحت تعقيب است.
Rather than make a hasty decision, Mr. Torres rejected the offer.
آقاي «تورس» به جاي گرفتن تصميمي شتاب زده، پيشنهاد را رد کرد.
Myra apologized for the hasty visit.
«ميرا» به خاطر ملاقات سرزده معذرت خواهي کرد.