برای استفاده از امکانات آموزشی شاه آزمون، مثل ذخیره آموزش ها، مشاهده همه آموزش ها، جعبه لایتنر و ... ابتدا در يادگيري 504 لغت ضروري - هفته 40 ثبت نام کنید و از پنل کاربری شروع به آموزش کنید.
Having to do with life; necessary to life; causing death, failure or ruin; lively
مربوط به حيات، ضروري براي حيات، عامل مرگ و مير، شکست يا ويراني، حياتي
We must preserve and protect our vital resources.
ما بايد از منابع حياتي خود محافظت و مراقبت نماييم.
Eating is a vital function, the obese man reminded me.
مرد چاق به من يادآوري کرد که خوردن يک عمل حياتي است.
The valiant soldier died of a vital wound in Iraq.
سرباز دلاور در اثر زخمي مهلک جان سپرد.