برای استفاده از امکانات آموزشی شاه آزمون، مثل ذخیره آموزش ها، مشاهده همه آموزش ها، جعبه لایتنر و ... ابتدا در آموزش 504 کلمه انگليسي - هفته 27 ثبت نام کنید و از پنل کاربری شروع به آموزش کنید.
Upset; cause to break down
به هم زدن، مختل کردن
Pam’s clowning disrupted the class every day.
دلقک بازي «پام» هر روز کلاس را به هم مي زد.
The storm disrupted the telephone lines throughout the area.
طوفان خطوط تلفن سراسر منطقه را مختل کرد.
The collapse of the government disrupted the services we took for granted, such as mail delivery.
سقوط دولت باعث شد سيستم خدمات متداولي مانند پست مختل شود.