برای استفاده از امکانات آموزشی شاه آزمون، مثل ذخیره آموزش ها، مشاهده همه آموزش ها، جعبه لایتنر و ... ابتدا در آموزش کتاب 1100 - هفته 40 ثبت نام کنید و از پنل کاربری شروع به آموزش کنید.
سنگین، گنده، بدهیکل، دیر جنب، صعب
Syn: cumbersome,awkward,clumsy
Mark was so disgruntled about having to move the unwieldy piano, he procrastinated for days.
مارک از اینکه مجبور بود آن پیانوی بد دست و سنگین را جا به جا کند خیلی دلخور بود و به همین دلیل این کار را چند روز پشت گوش انداخت.