برای استفاده از امکانات آموزشی شاه آزمون، مثل ذخیره آموزش ها، مشاهده همه آموزش ها، جعبه لایتنر و ... ابتدا در آموزش 1100 کلمه انگلیسی - هفته 38 ثبت نام کنید و از پنل کاربری شروع به آموزش کنید.
بدفع الوقت گذراندن، معوق گذاردن
Syn: postpone,defer,delay
I know l’ve got to deal with the problem at some time-I’m just procrastinating.
می دانم که مجبورم روزی با آن مسئله روبه رو شوم- فقط دفع الوقت کنم.