برای استفاده از امکانات آموزشی شاه آزمون، مثل ذخیره آموزش ها، مشاهده همه آموزش ها، جعبه لایتنر و ... ابتدا در آموزش 504 واژه - هفته 30 ثبت نام کنید و از پنل کاربری شروع به آموزش کنید.
Person in possession of a house, office, orposition
فرد مالک يک خانه، دفتر يا منصب
A feeble old woman was the only occupant of the shack.
يک پيرزن ناتوان، تنها ساکن آن کلبه بود.
The will disclosed that the occupant of the estate was penniless.
وصيت نامه نشان مي داد که ساکن آن ملک بي پول است.
The occupant of the car beckoned us to follow him.
سرنشين اتومبيل به ما علامت داد که به دنبالش برويم.